تهیه کننده و فرستنده مطلب به تارنمای ناظم سرا:سرکار خانم ش. دری
قانون گریزی در ادبیات ما
*جناب آقای ناظم *:
ما ادبیانی داریم که شدیدا قانونگریزی را تشویق می کنند.از انجایی که در ادبیات هزارساله ما ا ز قانون خبری نیست و قانون از مسایل مستحدثه است لذا بایدادبیاتی نو برای ترویج قانون به کار برد.مولوی ضد قانونی ترین ادیب ماست.ایضا حافظ و……
نه اینکه انها با قانون اشنا بوده اند وبودنش را بد می دانند.نه.نه.انها جامعه ای استبدادی و بی قانون را می شناسند. برای گریز از استبداد سلطان به استبداد ولی و قطب و سرسلسله طریقت تن می دهندچون نظام ومکانیزم دیگری را نمی شناخته اندبه نظر بنده عرفان عملی و نظری قانون گریزی را رواج می دهد.
*سرکار خانم سلیمیان *:
سراسر مثنوی که ما را به تعامل مثبت و همگرایی دعوت میکند
من به هر جمعیتی نالان شدم
جفت بدحالان و خوش حالان شدم
اتفاقا بنده تصور این است که ایشان ما را به الگوهای سیستم سازی که زیربنای قانون مداری است نزدیک میسازدمنظورم از بر هم خوردن تفکر تبعیتی، رها شدن از تفکر فرمولیزه شده و سوق یافتن به تفکر خلاق است.شکی نیست که قانون گرایی در جوامع نیرومند و با تفکر خلاق راحت تر از جوامع ضعیف،بسته و متعصب به سنت هاست.
این همان چیزی است که ما را از قطبی شدن نجات میدهد.و شمس چه زیرکانه در به مصاف بردن طریقت در برابر شریعت این نکته را به ذهن ما می آورد.
*جناب آقای ناظم *:
عرض کردم ادبیات ما با قانون و قانون مداری ارتباطی ندارد وتیوریزه کننده استبداد است.در عرفان ما اصل اولی که هست این است که سالک باید از خود تهی شود وهر چه تعلق دارد را رها کند.این اصل به مراد وولی اجازه نی دهد که ذهن و روان سالک را از خود وهویت وهستی اندیشه اش تهی کند
هنگامی که فرد از هویت تهی شد و هر انچه ذهنیت را دارد کناری بگذارد و بی شخصیت شود واز مراد شخصیت بگیرد می شود مقلد محض و هر انچه را که ان ولی مستبد بگوید بی چون وچرا احرا می کندتمام مکافات حقوق بشر وقانون کرایی برای مردم این است که می گوید هر فرد باید هویت خود را داشته باشد وشخصیت داشته باشد و بتواند بیاندیشد وحرف بزند وتفکر کند واز خودی خود خالی نشود. هویت و شخصیت فرد است که به اوامکان می دهد چون وچرا کندبا این مجمل در می یابیم که ادبیات ما که میراث دارتفکر ماست چگونه فرد را از هویت خود تهی می کند تا بتواند از او سواری بگیرد.این ادبیات در اندیشه ما رسوب کرده است.ما را مردمی بار اورده که هر کداممان در ذهن خود شاهی هستیم و مستبد و به شدت قانون گریز.ما نمی توانیم از اوار این رسوب ها در امان باشیم
مفاهیم مدرن نظیر قانون وحقوق بشر و ازادی ادبیات ویژه خودرا می خواهد که با انها اگر همراستا نباشد لااقل در تضاد نباشد
تمام اموزه های عرفان این است که فرد را و دقت کنید فردرا به صلاح ورستگاری برساند ان هم فردی که از خود اراده ای ندارد و در ولی وقطب و پیر ذوب شده و اگرپیر بگوید که ماست سیاه است وشب سپید حق چون و چرا ندارد چون ادم بی هویت نمی تواند بیندیشد وباید مهار خود را به دست کسی بدهد که اورا به بهشت ببرد
ابن امدزه هایی که استبداد وقانونگریزی و مواجهه با قانونرا تیوریزه می کند صرفا در عرفان نیست.در هر ایدیولوژی و در هر مکتب و در هر حزب و فرقه و گروهی که بخواهند ادمی را از خود تهی کنند وبی سخصیت کنند ودنباله رو خود نمایند موج می زند
اکر ابن موضوع را بپذیریم تفاوتی بین سلطان و خلیفه وقطب متصوفه و غارتگران و حزب توده و مارکسبستهای رو به قبله پکن و مسکو و …..وجود ندارد
همه و همه می کوشند که اول فرد را از درون تهی کنند وبعد با اموزه های خود پر کنند تا فرد نوکر بی جیره ومواجب و گاهی با جیره ومواجب انان باشد
در این راستا قانونی که حزب یا فرقه یا قطب یا ولی و …..می دهد لازم الاجراست و در غیر این صورت قانون شکنی لازم الاجرا
احزابی که دنبال قدرتند در هنگامی که اپوزیسیون هستند ضد قانون هستند و انگاه که در قدرتند موافع قانون.کدام قانون؟همان قانونی که منافعشان را تامین کند
تاریخ معاصر ما پر است از نمونه های اشکار و پنهان و ریز و درشتی که می توانند این موضوع را نشان دهند
*نتیجه گیری*
*نگارنده*:
نیاز به قانون برای تنظبم رفتار انسانها امری لازم و منطقی است.در صورت نبودن قانون هیچ گونه نظم و امنیت در جامعه وجود نخواهد داشت.قانون توسط حاکمانی تنظیم و نگارش می شود که در حفظ بقای خود و منفعت خودشان باشد و مردمانی که زیر دست این حاکمان اند کمتر دیده می شوند.از سوی دیگرمردمان ما با قانون و حق و حقوق اجتماعی و فردی واقف نیستند.و تا زمانی که تهدید و زور به دنبال اجرای قانون نباشد کسی ملزم به اجرای قانون نیست.مردم هیچ اعتمادی به قوانینی موحود ندارند.و نباید از تاثیر شرایط استبدادی که از چندین هزار سال پیش تا کنون در ایران غافل شد.همچنین در قانون شکنی باید به برتری روحیه ی منفعت طلبی فردی بر مصلحت طلبی جمعی توجه خاص داشت. از عوامل دیگر می توان تاثیر جغرافیایی و آب و هوای خشک و بی آب ایران را نام برد.ودر پایان تفاوت ساختار وسیستم حاکم بر ایران که طی قرنها شکل گرفته با دیگر کشورها باعث شده ما نتوانیم کشور خود را با دیگر جوامه مدرن و پیشرفته و قانون مند مقایسه کنیم.
قانون هر چیزی است که تنظیم کننده رفتار انسان هاست و توسط قدرت ها نگاشته می شود. معزل اساسی این است که قانون در خدمت قدرت ها قرار دارد. برای بررسی دقیقتر قانون و قانون گریزی می توان مقایسه ای بین ساختار هرم اجتماع در ایران و اروپا داشت
تقدم مصالح فرد بر مصالح جامعه
قانون را محدودیت می دانیم نه یک چهار چوب
دو قطبی بودن جامعه و تضاد راس و قاعده به صورت ماهوی نه صوری.
نقش نداشتن همه اعضا در انشای قانون
کم فرهنگی مردم
کم حوصلگی مردم
ضعیف بودن مجازات افراد قانون گریز
۱- درونی نشدن توجه به قانون و اهمیت کارکرد قانون در اجتماع
۲ – تمایز و تفاوت قانون گذار و توده مردم و از احساس بیگانگی مردم با قانون قانون گذار
*سرکار خانم سلیمیان*:
حرکت کردن در جهت خلاف اصل اساسی در طراحی قانون یعنی اولویت منافع فردی به جای منافع جمعی
قانون گریزی به دلایل ذاتی که در ذیل عوامل تاریخی،روانی و ژنتیکی قابل ذکر است
قانون گریزی به دلایل اکتسابی که همان عدم توانایی در سیستم سازی است
مهمترین عامل ضد سیستم:قطبی شدن محیط
راه حل:تلاش حاکمیت برای دست یافتن به سیستم با استفاده از تجربیات بشر در طول شصت سال اخیر.
پی نوشت:مصادیق قابل توجهی برای سیستم سازی موفق چه در کشورهای توسعه یافته و چه در بعضی کشورهای در حال توسعه وجود دارد که در فرصتی مناسب با بسترهای تاریخی آنها ذکر خواهد شد.
*جناب آقای دکتر براتی*:
۱- درونی نشدن توجه به قانون و اهمیت کارکرد قانون در اجتماع
۲ – تمایز و تفاوت قانون گذار و توده مردم و از احساس بیگانگی مردم با قانون قانون گذار
*جناب آقای مهندس ادیبی*:
قانون هر چیزی است که تنظیم کننده رفتار انسان هاست و توسط قدرت ها نگاشته می شود. معزل اساسی این است که قانون در خدمت قدرت ها قرار دارد. برای بررسی دقیقتر قانون و قانون گریزی می توان مقایسه ای بین ساختار هرم اجتماع در ایران و اروپا داشت
اگرچه با مقایسه دو ساختار می توان علل بسیاری را برای قانون گریزی پیدا کرد اما خلاصه مباحث به ترتیب دلایل زیر را برشمرده اند:
تقدم مصالح فرد بر مصالح جامعه
قانون را محدودیت می دانیم نه یک چهار چوب
دو قطبی بودن جامعه و تضاد راس و قاعده به صورت ماهوی نه صوری.
نقش نداشتن همه اعضا در انشای قانون
کم فرهنگی مردم
کم حوصلگی مردم
ضعیف بودن مجازات افراد قانون گریز
و مهمتر از همه مصلحت
در پایان از تمام دوستانی که در این گفتگو شرکت داشتند تشکر می کنم.